بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان میگذری؟ غافل از اندوه درونم؟!
بی من از کوچه گذر کردی ورفتی ، بی من از شهر سفر کردی و رفتی !
قطره ای اشک درخشید ز چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم !تو ندیدی!نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی...
چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد گوییا خانه فرو ریخت سرم
بی تو من در همه شهر غریبم!بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی !تو همه بود و نبودی ،تو همه شعر و سرودی،
چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل با تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی نتوانم....نتوانم....!
بی تو من زنده نمانم
نظرات شما عزیزان:
|